ای گل نیلی حسین (علیه السلام)! ای رقیه!

جان ما از غم تو در تب و تاب غصه افتاده و با بدن کبود شده ات

 هم دردی می کند و به قلب کوچکت تسلیت می گوید.

 

 ظهر عاشورا

در کتاب «سرور المؤمنین» نقل شده است:
«حضرت رقیه علیهاالسلام همیشه هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد و امام حسین علیه السلام بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز بنا بر عادت همیشگی، سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست، ولی پس از مدتی ناگهان دید شمر ملعون وارد خیمه شد. رقیه علیهاالسلام به او گفت:
آیا پدرم را ندیدی؟
شمر پس از آن که رقیه را در کنار سجاده ی پدرش دید، به غلام خود گفت:
او را بزن!
غلام به دستور شمر عمل نکرد. از این رو، شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به رخ رقیه علیهاالسلام زد که عرش الهی به لرزه در آمد»

1. سرگذشت جانسوز حضرت رقیه، ص26.

  

 رقیه علیهاالسلام در شام غریبان

در کتاب «مبکی العیون» آمده است:
«در شام غریبان، حضرت زینب علیهاالسلام در زیر خیمه ی نیمه سوخته ای خوابیده بود. در عالم خواب، مادرش، حضرت زهرا علیهاالسلام را دید. عرض کرد:
مادر جان! آیا از حال ما خبر داری؟!
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
تاب شنیدن آن ندارم.
حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد:
پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟
حضرت پاسخ داد:
من هنگامی که سر از بدن فرزند عزیزم حسین جدا می کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه را پیدا کن.
حضرت زینب علیهاالسلام برخاست و هر چه رقیه علیهاالسلام را صدا زد، او را نیافت. سپس با خواهرش ام کلثوم، در حالی که پریشان بودند، از خیمه بیرون آمدند و به جست جو پرداختند. تا نزدیک قتل گاه، صدای او را شنیدند. دیدند که رقیه علیهاالسلام، خود را بر روی بدن بی سر حضرت حسین علیه السلام انداخته و در حالی که دست های کوچکش را به سینه ی پدر چسبانیده است، با پدر درد دل می کند. حضرت زینب علیهاالسلام، او را نوازش کرد. در این لحظه حضرت سکینه علیهاالسلام نیز آمد و همگی به خیمه گاه بازگشتند. در راه، سکینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید:
خواهرم! چگونه پیکر پدر را با آن حال در تاریکی جستی؟
پاسخ داد:
آن قدر او را صدا زدم و گریستم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که به من می گفت: بیا اینجا! من این جا هستم
.

 

1. سرگذشت جان سوز حضرت رقیه، ص27. 




برچسب ها : مذهبی